لحظه ی دیدار
بالاخره مامان موفق شد منو ببینه. انقد ذوق کرده بود که یادش رفت واسه درد دستگاه گوارش رفته سونوگرافی. همه درداش پرید. یعنی من انقد مهمم؟!!!!!!! هی آقاهی با دستگاهش هولم می داد اذیت می کرد. خدا ازش نگذره. خواب بعد از ظهرمو خراب کرد. خب دیگه مامان جون بهونه ای نداری از پایان نامه ات فرار کنی. بچسب بهش و منو راحت بذار لطفاا!!!!! ...
نویسنده :
مامان مستر سام
15:57